متخصصین مارکتینگ برای شناسایی واکنش‌های بیشتری از مصرف‌کنندگان، اغلب یک فلسفه برند تعریف می‌کنند. فلسفه برند عبارتی است که بتواند به کوتاه‌ترین و ساده‌ترین شکل ممکن (سه تا پنج کلمه) «قلب و روح» برند را معرفی کند و جوهره و هویت برند را به بهترین شکل ارائه دهد و به‌این‌ترتیب جایگاه آن را مشخص کند. فلسفه برند به مفهوم «جوهر برند» یا «تعهد اصلی برند» به مشتری‌ها است و هدف از طراحی آن، ایجاد اطمینان از این نکته است که تمامی کارکنان و شرکای برون‌سازمانی به‌درستی مفهوم برند را درک کرده و بتوانند آن را به مشتری‌ها نمایش دهند و منطبق با آن حرکت کنند. به‌عنوان‌مثال، فلسفه برند Mc Donald «غذا، مردم، لذت» است و به ساده‌ترین شکل جوهره و وعده‌ی اصلی این برند را تعریف می‌کند.

فلسفه برند، ابزار قدرتمندی است که می‌تواند درباره‌ی محصول، فعالیت‌های تبلیغاتی، مکان و شیوه‌ی فروش برند با مشتری‌ها سخن بگوید و حتی می‌تواند برخی از دلایل فعالیت‌های سازمان را نیز به ساده‌ترین شکل ممکن توصیف کند. فلسفه برند، یک فیلتر ذهنی ایجاد می‌کند و تمامی فعالیت‌های نامناسب مارکتینگ – متمرکز بر برند سازمان- را دفع کرده و فعالیت‌هایی را که تأثیر منفی بر تصویر ذهنی مشتری ایجاد می‌کنند، از فعالیت‌های مؤثر جدا می‌سازد.

فلسفه برند کمک می‌کند تا تصویری یکپارچه و منسجم از برند ارائه شود. به‌بیان‌دیگر، هر زمان که مشتری با برندی مواجه می‌شود، دانسته‌هایش در مورد آن تحت تأثیر این فلسفه قرار می‌گیرد. علاوه بر آن تمامی فعالیت‌های مستقیم و غیرمستقیم کارکنان (کلمات و رفتارهایشان) باید به‌گونه‌ای باشد که این فلسفه را در ذهن مصرف‌کنندگان ایجاد و تقویت کند. در بسیاری از شرکت‌ها، شرکای مارکتینگ سازمان (نظیر مؤسسات تبلیغاتی) نقش خود را در تأثیرگذاری بر ارزش برند سازمان نشناخته‌اند. درحالی‌که فلسفه برند- همان‌گونه که مفهوم و اهمیت سازمان را برای مشتری‌ها تشریح می‌کند- نقش کارکنان و شرکای بازاریابی را نیز نشان می‌دهد و تداعیات برجسته و پررنگی را در ذهن مشتری‌ها ایجاد می‌کند.

انتهای مطلب/