بازاریابی داخلی (صحیح آن مارکتینگ داخلی، internal marketing) بهعنوان عنصری از بازاریابی کلینگر به کار استخدام، آموزش و انگیزه دادن به کارکنان توانمندی اطلاق میشود که میخواهند خدمات خوبی به مشتریان ارائه دهند. انجام بازاریابی داخلی این اطمینان را میدهد که همهی افراد شاغل در سازمان، علیالخصوص مدیریت ارشد، اصول مناسب بازاریابی را میپذیرند. بازاریابهای زیرک مواظب این مسئله هستند که فعالیتهای بازاریابی که در داخل شرکت صورت میگیرند میتوانند بهاندازهی آنهایی که در خارج از شرکت انجام میگیرند و حتی بیشتر از آنها اهمیت داشته باشند. منطقی نیست پیش از آنکه کارکنان شرکت آمادگی لازم جهت ارائه خدمات عالی را داشته باشند وعده آنها را بدهیم.
کوه اسنوشو واقع در ایالت ویرجینیا غربی دست به انجام یک برنامه بازاریابی (صحیح آن مارکتینگ) زد که با آن میتوانند این شهر را بهعنوان یک منطقه بهتر جهت اسکی که افراد میتوانند یک تجربهی واقعی، روستایی و سرگرمکننده در طبیعت بکر کسب کنند، معرفی کند. در راستای اجرای یک ابتکار عمل مارک گذاری بهمنظور تعریف اهداف خود و بیان آنچه میخواستند که مارک کوه اسنوشو به بازدیدکنندگان ارائه دهد. بازاریابهای این منطقه کار خود را از داخل شروع کردند. آنها وعدهی یک مارک جدید را در یک کتاب ۴۰ صفحهای مارک که شامل تاریخچه و فهرستی از ۷ کلمه برخوردی که خصوصیات اینکه چگونه کارکنان با مهمانها تعامل میکنند گنجاندهاند. پیامها و علائمی که روی کوه نصب شدند نیز به کارکنان یادآوری میکرد که وعدههای مارک را محقق کنند. همهی افرادی که تازه به استخدام درآمدهاند با مارک آشنا هستند تا به آنها کمک شود تا مارک را بهتر درک کنه و به حامیان اثربخش مبدل شوند.
بازاریابی (صحیح آن مارکتینگ) دیگر بهعنوان وظیفهای که به یک دپارتمان واگذارشده باشد، بهحساب نمیآید. بازاریابی درواقع فعالیتی است که در کل کشور انجام میگیرد و دید مأموریت و برنامهریزی استراتژیک شرکت را به جلو هدایت میکند. بازاریابی تنها زمانی به موفقیت دست مییابد که همه بخشها با همکاری هم بهمنظور دستیابی به اهداف مشتری کار را تأمین میکنند. واحد خرید مواد اولیه درست را خریداری میکند، واحد تولید در بازه زمانی مناسب محصولات مناسب را میسازد و واحد حسابداری به طرق مناسب میزان سوددهی را میسنجد. بااینحال تنها درزمانی هماهنگی میان واحدی قابل انجام است که مدیریت بتواند شفاف بیان کند که چگونه جهتگیری و اسلوب عملکردی شرکت به مشتریان خدماتدهی میکند. مثال ذیل برخی از چالشهای بالقوه بازاریابی یکپارچه را بیان میکند:
معاونت بازاریابی (صحیح آن مارکتینگ) یکی از خطوط اصلی هوایی در اروپا در پی آن است که سهم خود از ترافیک هوایی را افزایش دهد. استراتژی او از انجام این کار این است که با ارائهی غذای بهتر، اتاقکهای تمیزتر، خدمهی پرواز بهتر آموزشدیده و نرخهای پایینتر بر میزان رضای مشتری بی افزاید. ولی او درعینحال هیچ اختیاری روی این مسئله ندارد. واحد کیت رینگ غذاها را بهگونهای انتخاب میکند که هزینهها را پایین نگه دارد. واحد نگهداری از خدمات تمیزکاری ارزان استفاده میکند، واحد منابع انسانی افرادی را صرفنظر از اینکه آیا آنها بهصورت طبیعی دوستانه برخورد میکنند یا خیر استخدام میکند. واحد مالی پول بلیط را مشخص میکند. ازآنجاییکه این واحدها بهطورکلی از یک رویکرد مبتنی بر هزینهای یا تولیدی استفاده میکنند، معاونت بازاریابی در تلاشهای خود در جهت ایجاد برنامه بازاریابی یکپارچه ناکام است. بازاریابی داخلی (صحیح آن مارکتینگ داخلی) مستلزم همکاری عمودی با مدیریت ارشد و همکاری افقی با سایر واحدهاست تا کلیه بخشها تلاشهای بازاریابی را درک کنند، برای آنها ارزش قائل شوند و از آنها حمایت کنند.