الگر در کتاب خود با عنوان نورولیدرشیپ بر اساس یافتههای علمی چهار سیستم را در مغز معرفی میکند که عبارتاند از: سیستم پاداش، سیستم هیجانی، سیستم حافظه و سیستم تصمیمگیری؛ و همچنین بیان میکند که این سیستمها چگونه با یکدیگر کار میکنند و چگونه میتوان از آنها برای کار و کسبها استفاده کرد. در ادامه همراه کسبوکار دماوند به معرفی ۷ اصل نورولیدر شیپ میپردازیم.
سیستم پاداش
فعال کردن سیستم پاداش کارکنان اهمیت بسزایی دارد. سیستم پاداش احساس راحتی و رضایت ایجاد میکند و حتی اگر بهطور مداوم تحریک شود، گرفتار عادت نمیشود. عواملی مانند فضای کار، روابط هماهنگ با همکاران و مدیران، نوع و شکل فعالیتها و طراحی محیط کاربر این سیستم تأثیرگذار هستند.
عدالت و بازخورد
مغز بهعنوان یک عضو اجتماعی به دنبال عدالت است و فعالانه به دنبال حفظ این تعادل است. اگر مغز احساس بیعدالتی کند، فعالانه تلاش میکند این وضع را به تعادل باز گراند و در جستجوی علت میرود (مجازات نوعدوستانه). بازخورد مثبت سیستم پاداش مغز را فعال میکند و نیاز به مجازات نوعدوستانه را به حداقل میرساند و زمینهساز یک محیط کاری مثبت میشود.
تأثیرگذاری از طریق اطلاعات
مغز بهطور پیوسته هر موقعیتی را که با آن روبرو میشود، ارزیابی میکند و بر این اساس پیشبینیهایی انجام میدهد. بهعبارتدیگر، مغز پیوسته در جستجوی اطلاعات است تا بتواند پیشبینیهایی در مورد آینده انجام بدهد. بر این اساس، تبعات تصمیمات مهم در سازمانها و ارتباط آنها با وضعیت کارکنان باید بهروشنی برای آنها معلوم باشد. شفافیت باید همواره و در تمام سطوح برای کارکنان معلوم باشد.
هر مغزی منحصربهفرد است
مغز تکتک افراد ساختار خاص خود را دارد و از شبکههای به هم متصل تشکیلشده است که محصول تجارب شخصی است که از یک فردبهفرد دیگر کاملاً متفاوت است. این امر باعث میشود که زاویهی دید در افراد و نحوه پردازش اطلاعات در آنها بیشمار باشد؛ بنابراین، شناخت رهبران از نحوه تفکر و پردازش اطلاعات کارکنان خود یک ضرورت اساسی محسوب میشود. این امر مستلزم جمعآوری اطلاعات کامل و دقیق از افراد و مقداری عقل سلیم و قضاوت منطقی است.
واقعیتها به هیجانها گرهخوردهاند
اطلاعات بهصورت ناخودآگاه با هیجانهای گوناگون مرتبط میشوند و در ارتباط با آنها مورد پردازش قرار میگیرند. احساسات مبنا و اساس انسانیت ما هستند و به همین دلیل است که اطلاعات در ارتباط با همین هیجانات پردازش میشوند. این اطلاعات سپس مقایسه و متعادل میشوند و بر مبنای هیجانات مختلف ذخیرهسازی میشوند – که در قالب یک فرآیند ناخودآگاه صورت میگیرد. به همین ترتیب بازیابی این اطلاعات نیز یک تجربهی کموبیش هیجانی است و بر اساس همان هیجانات، رفتارهای متفاوتی ایجاد میکند. براین اساس، رهبران باید بر ابعاد هیجانی رهبری متمرکز شوند تا بتوانند تأثیر مثبتی بر کارکنان خودی بگذارند.
تجربه رفتار مارا تعریف میکند
تجربه منجر به بروز هیجانات رفتارهای گوناگونی میشود بنا براین، اگر بتوانیم از تجارب مثبت بهره بگیریم، میتوانیم بهتر و مؤثرتر فعالیتهای خود را انجام بدهیم. این امر همچنین محیط بهتری ایجاد میکند و زمینهساز بهتری برای کنترل استرس خواهد بود. رهبران باید اطمینان پیدا کنند که تجارب مثبت بخشی از محیط کار باشد و کارکنان بتوانند این تجارب را به رفتارهای مثبت پیوند بزنند.
پویایی موقعیتی
مغز رفتارهای موقعیتی مبتنی بر محرکهای هیجانات را به رفتارهای برنامهریزیشده ترجیح میدهد. این امر بدین معنی است که بر اساس پویایی هیجانی، افراد در موقعیتهای مشخص رفتارهای متفاوتی دارند.
پویایی موقعیتی باید در رهبری مورداستفاده قرار گیرد. بااینحال باید از طریق برنامهریزی معقول و درک هیجانی قدرت و پویایی برخی موقعیتها، از پویایی کنترل نشده اجتناب شود.
انتهای مطلب/