تبلیغات زیر خط یا بی تی ال (BTL)، سایر کارکردهای تبلیغات را در برمیگیرد تا فرآیندهای فروش را حمایت کند. عمدهی تبلیغات زیر خط در مواردی همچون آزمون به دست آوردن، ایجاد وفاداری و یا مشوقهای دیگر برای فروش، جنبه قانونی تبلیغات است. تخفیفها بهطور قانونی از درآمدهای بالا کم میشوند و بسته به اینکه چطور استفاده میشوند خرج تبلیغات و کسبوکار میگردند.
همواره چانه زدن روش معمول کسبوکار بوده و هنوز در بیشتر جاها وجود دارد. در غرب بهاصطلاح پیچیده و پیشرفته، هنر مذاکره ازدسترفته است. از تخفیف گرفتن خجالت میکشند و اگر همهچیز سلفسرویس باشد راحتتر هستند. بدون صحبت کردن به سوپرمارکتها میرویم و هرچه میخواهیم برمیداریم و در این فرآیند این امکان وجود دارد که به بسیاری از تبلیغات پاسخ دهیم.
اگر در سوپرمارکت محلهتان راه بروید، دز یک زمینه تنوع پیشنهادها را میبینید: پول یکی را بدهید دوتا ببرید! یک عدد بخرید یکی هم مجانی ببرید! نصف قیمت! ۵۰ درصد تخفیف! آیا تفاوتی بین اینها هست؟ دوتای آخری تقریباً شبیهاند، نصف قیمت و ۵۰ درصد تخفیف، یکی هستند. یکی بخرید و یکی مجانی ببرید، تأثیر متفاوتی دارد. خرید را بیشتر میکند و برای مدتی طولانی مشتری به سمت رقیب نمیرود. از طرفی نقطه قیمت اصلی را حفظ میکند، چون هم کالا رایگان ارائه میشود هم قیمت ثابت میماند. قیمت اجرای این طرح بالاست. اگر تولیدکنندهای بخواهد به کاهش فروش ۵ پوندی برای هر کالا برسد باید قیمت فروش عمده را با همین مقدار کم کند.
زمانی که دیوید پیرسون بهعنوان مدیری جوان در حوزه برند در پدیگری پت فوتز فعالیت میکرد، شکل تازهای از محصول خاص در دهه ۱۹۷۰را ابداع کرد. واضح بود که بستههای خاص مؤثرتر بودند و مؤثرترینها عرضههای تخفیفدار بودند. بودجهبندی برای عرضه کلی ضروری بود و محدودیت در عرضه به بازار هم وجود داشت. او بستههایی خاص باقیمتی پایین ارائه کرد. روی هر بسته «قیمت پایین خاص» زده میشد. درنتیجه مشتری تخفیفی قابلتوجه نسبت به قیمت معمول انتظار داشت. سطح تخفیف مشخص نبود و بهعنوان تولیدکننده در حد توان آن را متنوع میکردند. از نیروی فروش میخواستند که از خردهفروش درخواست عرضه بیشتر کند تا به عرضه اصلی نزدیک شود. این روش موفقیتآمیز بود و چندین سال با همین روش پیش رفتند.
از آن روز خردهفروشها بحثهای جبرانی را یاد گرفتند. این بحثها در زمینه قدرتش بر تأمینکننده بود. خواستههای خردهفروش را برآورده کنید وگرنه شمارا حذف میکنیم. این تهدید نافذ است و توافق بر سر یک محصول خاص، هزینههایی به همراه دارد و باعث میشود خردهفروش هزینهی تولیدکننده را برای موافقت با سهم محصولش، بهمنظور سهمیهبندی آن در پایان سال پرداخت کند.
سوءاستفاده از قدرت، موردبررسی قرارگرفته اما ثابت نشده است. هیچ تأمینکنندهای شواهدی را برای ثابت کردن این امر، فراهم نمیکند. آنها از اینکه کسبوکارشان را از دست دهند میترسند. فقط شرکتهای بزرگ که کسبوکار جهانی دارند میتوانند به همهی نیازهای خردهفروشان پاسخ ندهند. خردهفروشان گرایش فزایندهای دارند که به سراسر دنیا سفر کنند. خردهفروشی بسته به دانش محلی، یک کسبوکار بومی است و بهراحتی در فرهنگها نفوذ نمیکند. نمونههای زیادی از خردهفروشانی وجود دارند که در کشور خود حکومت کردهاند، ولی نتوانستهاند کسبوکار بینالمللی راه اندازی کنند، مگر اینکه خردهفروشی در جعبه بوده، یعنی فرمولی که نیاز به تغییر نداشته و ثابت بوده است. دیدیم که برند مارکس و اسپنسر نتوانستند در آمریکا کار کنند و سینس بری تجربهای ناامیدکننده داشت.
خردهفروشان فست فود مثل مکدونالد و برگر کینگ مدتی بهطور محلی کار میکردند، اما الآن جهانی شدهاند. از شرکتهای مواد غذایی، والمارت با مالکیتش در انگلیس و تسکو با تلاشهای هوشمندانهاش در اروپای شرقی و آسیای جنوب شرقی نشان میدهند که این کار ممکن است، اگرچه تسکو در آمریکا تجربه سختی داشته است.
بیشتر تبلیغات در تلاش برای کاهش قیمت هستند یا برای حمایت از فهرست، طراحی میشوند. مارکترها معمولاً از وفاداری از طریق چنین طرحهایی حرف میزنند. این نوع تبلیغات، نقش خود را دارد، به شرطی که تأثیرش را خیلی بزرگ جلوه ندهیم.