بر اساس فروش قضاوت کنید و نه گزارش:

یک فروشنده تازه استخدام شده در بخش فروش کارخانه ماشین آلات کشاورزی، نخستین گزارش خود را به این مضمون برای رئیس خود فرستاد. گزارش او، مدیر فروش خود را حیرت زده کرد. زیرا اینطور به نظر می رسید که کارمند جدید بخش فروش تقریبا بی سواد است.

مدیرآمل محترم،

نگاهی به ماشین عالات کشاورزیمان انداختم که یک پنی ارضش ندارد که ماشین عالات کشاورزی ما در بازار معرفی شوند. و من اون ماشین خرمن کوب جدیدمان و دستگاه پرص و بظرپاش را فروختم، همچنین پانزده تای دیگر از این ماشین های تغییر یافته جدیدمون را.

اینها مجموعن فروششان ۲۰۰.۰۰۰ پوند شد. حالا دارم به ترف ایرلند شمالی میروم.

پیش از اینکه کارمند بی سواد اخراج شود، یادداشت دیگری از ایرلند شمالی به دست مدیر فروش رسید.

مدیرآمل محترم،

من دارم می آیم و نسف آنها را بالق بر نیم میلییون فروختم.

مدیر فروش که نمی دانست با این مشکل چه کند، آن را به مدیر کل شرکت ارجاع داد. صبح روز بعد نامه فروشنده تازه وارد مقابل دیدگان همه بر تابلوی اعلانات شرکت نصب شده بود. در کنارش یادداشت دیگری از مدیر کل شرکت به چشم می خورد با این مضمون:

ما اینهمه وغت طلف کردیم به عوض فروشندگی، درصت نویسی را یاد بگیریم. حالا نگاهی به نتیجه فروشمان بیندازید. میخاهم همه شما نامه کارمند جدیدمان را بخانید. او حنوز وارد شرکت نشده، نصف راه را رفته اصت. شما هم باید کار او را بکنید.

انتهای مطلب/ لینک محتوا