متخصصان مارکتینگ برای اینکه بتوانند در جایگاه مدیر ارشد شرکت قرار بگیرند، می بایست رویکرد سنتی حاکم در این حوزه که محدود به آمیخته مارکتینگ (۴P) شده است را تغییر داده و بر ابتکاراتی تاکید کنند که در شرکت و سازمان موجب تحول شده و برای مدیریت ارشد ارزشمند است. در حقیقت تنها ابتکاراتی که استراتژیک و فرابخشی باشند می توانند موجب ارتقای مارکترها شوند.
متخصصان مارکتینگ نباید هرگز خود را در چارچوب موضوعات تاکتیکی و اجرایی محدود کنند، بلکه آنها می بایست در شکل دادن به آینده و سرنوشت شرکت ها نقش موثری داشته باشند و این موضوع را مورد توجه قرار دهند که مدیرعامل به علت محدودیت زمان معمولا تلاش های خود را بر موضوعات چند بعدی و فرا ملیتی معطوف می کند، بنابراین آنها نیز باید موضوعات هدف خود را وسعت بخشیده و خود را درگیر فعالیت هایی در سطح کشورهای مختلف و محصولات متنوع و شبکه های توزیع و وظایف فرابخشی کنند تا در ایجاد تحول و راهبری آن در سازمان موثر باشند.
اما نگرش میان بخشی داشتن، نیازمند آن است که مارکتر ها کل فرآیند زنجیره ارزش که شامل مهندسی، خرید، تولید، حمل و نقل و مالی می باشد را شناخته و قادر باشند که با آنها کار کنند و تنها بر محدوده حوزه کاری خود مانند مطالعه بازار، تبلیغات، قیمت گذاری و … تمرکز نکنند. به عبارت دیگر، تنها با درک درستوظایف سایر بخش هاست که متخصصان مارکتینگ می توانند فعالیت های میان بخشی یا زنجیره ارزش را هدایت کنند، بدین رو ضروری است که فعالیت های تحول آفرین خود را بر ابتکارات زیر معطوف کنند:
- تحویل محصول به همراه سود و ارزش به مصرف کنندگان
- کسب سطح بالایی از تخصص مارکتینگ
- ایجاد هماهنگی میان بخش ها برای اجرای موفقیت آمیز برنامه ها
- نتیجه گرا بودن
مطالعات پروفسور Sheth و Sisodia نشان داده است که به رغم چند برابر شدن مخارج سرمایه گذاری در شرکت ها، این روند افزایشی در مخارج مارکتینگ مشاهده نمی شود. باور آنها این است که مدیران مالی بیش از مدیران مارکتینگ در ارزیابی آثار تخصیص منابع و یا دادن امکانات به پرو/زه ها مهارت دارند. بنابراین مدیران مارکتینگ باید توجه سهامداران که کسب سود در کوتاه مدت و افزایش درآمد در بلند مدت است، ابتکارات خود را ارائه بدهند تا بتوانند نظر مدیران ارشد را جلب نمایند.