بازاریابی چریکی (به انگلیسی: Guerilla Marketing) از روشهای غیر رایج برای رسیدن به بازار هدف استفاده میکند. این کار اغلب با ایجاد رسانه شخصی یا تبدیل موضوعات و رخدادهای روزمره به رسانه، برای فروش پیام است.
مزیت بازاریابی چریکی یا پارتیزانی این است که روشهایش غیرمنتظره و اغلب ارزانتر از تبلیغ در رسانههای رایج است. نمونههای آن نوشتن پیام با گچ روی دیوار در محوطه اصلی جایی که بازار هدف جمع میشوند، ایجاد تصویر گرافیتی قابل کنده شدن در اماکن عمومی، استخدام افرادی که در آسانسور ساختمانهای مهم در مورد محصول شما صحبت میکنند و دیگران تصادفی آنها را میشنوند.
حتی یک کلوپ بازی به شخصی پول داده تا به مدت یک سال آرم خود را روی پیشانیاش حک کند تا اولین برندی باشد که این کار را کرده است و توجه مردم را جلب کند.
استفاده از مکان خاص برای به نمایش درآوردن پیامتان یک روش چریکی دیگر است. در اینجا نمونهای میآوریم: کشیدن علامت اشارهای که به گاوی در حال چرا در جلو اشاره میکند و میگوید: “اگر همبرگرهای ما تازهتر میشدند آنوقت این شکلی میشدند.”
بازاریاب چریکی تاجری است که به دنبال هدفهای از پیش تعیینشده مانند سودآوری بوده و برای رسیدن به آن از ابزاری غیرمتعارف بهره میبرد. بازاریابهای چریکی خود را به منابع عظیم مالی و بودجههای سنگین وابسته نمیکنند و در عوض خود را وابسته به خلاقیت و ابتکار فردی میدانند.
اصول بازاریابی چریکی:
بازاریابی پارتیزانی در کسبوکارهای کوچک به همان میزان مؤثر است که در کسبوکارهای بزرگ.
بازاریابی پارتیزان کاستیهای مالی کمپین بازاریابی خود را از طریق صرف تلاش بیشتر، زمان بیشتر و تصور ذهنی قویتر جبران مینماید.
بازاریابی پارتیزانی بر مبنای آمار ارقام و اطلاعات علمی مبتنی است تا روش تکرار و خطا.
بازاریابی پارتیزانی بر روانشناسی مخاطب و الگوی خرید و مصرف مخاطب استوار است تا تصورات ذهنی بازاریاب.
استفاده از استانداردهای نوین و آخرین فناوریهای موجود در بازاریابی.
برنامهریزی برای برقراری ارتباط مستحکمتر با مشتریان کنونی و گسترش مراودات با ایشان.
بررسی برآیند سود در بازه زمانی نتیجه کار را مشخص مینماید و نه میزان فروش لحظهای.
بازاریابی پارتیزانی ساختارشکنی و ایجاد روشهای غیرمعمول برای برهم زدن قالب ذهنی مخاطب و متمرکز نمودن وی بروی پیامی که بازاریاب میخواهد به وی بدهد را بهعنوان روش کاری خود برمیگزیند.
بازاریابی پارتیزانی، یک مثال
یک فروشگاه کوچک کتابفروشی، از روی بدشانسی در میان دو کتابفروشی بزرگ که رقیبش بودند قرارگرفته بود. روزی صاحب این فروشگاه به سرکار رفت و متوجه شد که رقیب سمت راست او تابلوی بزرگی آویزان کرده و نوشته است: ” فروش عظیم جشن سالگرد! ۵۰ درصد تخفیف! ” این تابلو حتی از کل فروشگاهش عریضتر بود؛ و این پایان کار نیز نبود چراکه رقیب سمت چپ تابلویی بزرگتر نصبکرده که نوشته بود: ” حراج بزرگ، بزرگ! ۶۰ درصد تخفیف!” و این تابلو بازهم فروشگاهش را کوچکتر نشان میداد. صاحب این فروشگاه چهکاری میتوانست انجام بدهد؟
مشخص است! خود را به نیروی بودجههای عظیم وابسته نکرده و با استفاده از بازاریابی پارتیزانی دست به تخیلی ابتکاری میزند و بلافاصله تابلوی خود را خلق و آن را نصب میکند. روی تابلو نوشتهشده بود: در ورودی اصلی “
انتهای مطلب/ لینک محتوا