براساس آخرین تحقیقات موسسه گالوپ ۸۲% اوقات شرکتها کسانی را ارتقا درجه به مقام مدیریتی میدهند که درصدی و یا اصلا استعداد ذاتی برای یک مدیر موفق بودن را ندارند..
ایمی ادکینز در وبلاگش مینویسد: مدیران خوب کم هستند زیرا استعداد مدیر خوب بودن کم است.تحقیقات موسسه گالوپ نشان میدهد که فقط ۱۰% مدیران استعداد انجام چنین کاری (مدیریت موثر) را دارند.اگر چه خیلی از افراد مقداری خصیصه های مدیریتی را دارند ولی تعداد کمی دارای قابلیت های لازم برای مدیر موفق بودن را دارا میباشند تا یک شرکت را به مقاصدی که دارد برسانند.
خب خصیصه های لازم برای متمایز کردن یک مدیر خوب از یک مدیر معمولی چیست؟
قدرت انگیزه دادن
قاطعیت
پاسخگو بودن
قدرت ارتباط با مخاطب
تصمیم گیری
گفتار زیر توضیحات بیشتری را در این باره بیان میدارد:
۵ حرفه مدیران موفق؛
قدرت انگیزه دادن: خود و تیمش را به چالش میکشد تا دایما اجرا کارها را بهبود ببخشد یا به بیانی دیگر برای بهینه سازی انجام کارها ایجاد انگیزه میکند.
قاطعیت: پیروز شدن در چالشها، اعلان کارها و مقاومت در برابر مشکلات.
پاسخگو بودن: قدرت مسئولیت پذیری برای موفق شدن در کارهای تیمی، تهیه ساختار کاری برای رسیدن به توقعات (اهداف).
قدرت ارتباط با مخاطب: قدرت اقناع و ارتباط موثر با مخاطب و پرسنل تحت امرش.
تصمیم گیری: قدرت حل مشکلات پیچیده، برخورد آنالیزی با مسائل، برنامه ریزی برای راه حلهای ثانویه و تقارن در منافع رقابتی.
آیا این خصیصه ها به مدیرانی محدود میشود که ذاتا استعداد دارند؟ بلی و خیر. ادکینز یک تمایز جدی را مطرح میکند: “موسسه گالوپ استعداد را اینطور تعریف میکند.. قابلیت طبیعی برای عالی بودن”. انسانها میتوانند حرفه یاد بگیرند، دانش خود را توسعه بدهند، تجربه کسب کنند اما نمیتوانند استعداد را کسب کنند چون استعداد ذاتی است.”
چون مدیران با استعداد استثناء هستند دلیلی نمیشود که نتوان آنها را پیدا کرد؛
جیم هارتر – سرپرست دانشمندان گالوپ – میگوید: کنایه آمیز است ولی با جرات میتوان گفت که دیده شدن اکثر مدیران با استعداد در سازمانها به دست فراموشی سپرده شده اند ولی با یک ابزار واکاوی دقیق میتوان آنها را پیدا کرد. سازمان هاییکه این افراد را استخدام کرده اند تجربه رشد ۴۸ درصدی در سود، ۲۲درصد رشد در بهره وری و ۳۰ درصد ارتقاء در تعامل کاری پرسنلی داشته اند.
در کنار قابلیت مدیران لایق در کسب نتایج بزرگ، این افراد میتوانند در موارد دیگر نیز بخود ببالند. برای مثال در مقابل مدیران معمولی ایشان دو برابر در کارهای روزمره شان وارد میشوندو سفیران بهتری برای برند ها هسنتند.
انتهای مطلب/ لینک محتوا