در سال ۱۹۹۳ Subaru سالیانه ۱۰۴ هزار خودرو در آمریکا به فروش میرساند. این مقدار فروش حدود ۶۰ درصد پایینتر از فروش این برند در سالهای گذشته بود. زیان ناخالص این شرکت در این سال (در بازار آمریکا) به مرز یک میلیارد دلار رسید. Subaru در آگهیهای تبلیغاتی خود بر قیمت مناسب و استقامت خودرو تأکید میکرد، اما محصولات آن از نگاه مشتریها همچون Toyota و Honda بودند و Subaru بهنوعی مقلد این دو برند به شمار میآمد. این شرکت تصمیم گرفت، برای ایجاد تصویر ذهنی روشن و متمایز، جایگاه برند خود را ارتقا دهد و تنها خودروهای بهرهمند از قابلیت حرکت تمامی چرخها را به فروش برساند.
Subaru پس از ارتقای تصویر ذهنی مشتریها از خود، بهعنوان برند لوکس در صنعت خودرو و با افزایش سطح قیمت محصولات خود، توانست در سال ۲۰۰۴ بیش از ۱۸۷ هزار خودرو را به فروش برساند. این شرکت در سال بعد با معرفی مبارزات تبلیغاتی جدید در آمریکا و با به تصویر کشاندن جایگاه برند خود در سطح جهان و توسعهی مفهوم برند Subaru در ذهن مشتریها و انتخاب شعار «بیندیشید. احساس کنید. برانید.» توانست به سطح فروش بالاتری نیز دست یابد. این شعار در سایر بازارهای این شرکت نظیر ژاپن و انگلیس نیز مورداستفاده قرار گرفت.
نقاط افتراق میتوانند بر ویژگیهای کارکردی (Hyundai با ارائهی air bag برای تمامی سرنشینان خودرو، برافزایش امنیت انواع مدلهای خودرویش مباهات میورزد) یا مزیتهای عملکردی محصول (لوازم الکترونیکی Magna vox با بهرهگیری از ویژگیهای کاربرپسند نظیر طراحی تلویزیونهایی باقابلیت تنظیم هوشمند صدا به مشتریهای خود وعده میدهد که دستگاه در زمان تغییر کانالها یا پخش تبلیغاتی بهصورت خودکار صدا را در سطح ایده آل تنظیم میکند) تکیه کنند.
در سایر موارد POD بر پایهی تداعیات ذهنی و تصویر ذهنی مشتریها شکل میگیرد (بهعنوانمثال، تصویر ذهنی مردم از برند Louis Vuitton یا خطوط هوایی British air ways که بهعنوان مطلوبترین خطوط هوایی جهان از سوی مشتریها انتخابشده است). بسیاری از برندهای برتر تلاش میکنند تا نقاط افتراق خود را بر اساس «برتری در تمام شاخصهای کیفیت» ایجاد کنند؛ درحالیکه سایر شرکتها سعی میکنند با تعریف نقاط افتراق خود بر پایهی «برخورداری از قیمت پایین» محصول یا خدمت برای خود جایگاه سازی کنند؛ بنابراین، شرکت میتواند نقاط تمایز خود را با بهرهگیری از راهکارهای مختلف ایجاد کند.