به گزارش “آژانس کسب و کار هورموند“، هدایت یک برنامه مارکتینگ همیشه موجب بهبود عملکرد نخواهد شد. در اکثر موارد این بدان علت است که یک یا چند مزیت ثبت‌شده وجود دارد. برخی از رایج‌ترین مواردی را که می‌توان جهت طی نمودن مراحلی برای اجتناب از آن‌ها استفاده نمود در زیر شرح می‌دهیم:

باور مدیریت ارشد: مدیر ارشد باید بداند که فرآیند برنامه‌ریزی سبب کاهش ریسک تصمیم‌گیری شده و در موفقیت کسب و کار نقش دارد. بدون چنین عقیده‌ای، به‌سادگی اشتیاق کارکنان از دست می‌رود و نهایتاً این فرایند به یک تمرین بوروکراتیک تبدیل می‌شود که در بنگاه کمتر موردتوجه قرار می‌گیرد.

مدیران میانی: علاوه بر نیاز به تعهد مدیریت ارشد، مدیران میانی نیز باید به ارزش برنامه‌ریزی مارکتینگ و اجرای موفق آن باور داشته باشند.

تمرکز مدیریت: مدیران عموماً بر مسائل روز متمرکز می‌شوند ۔ به‌صورت آشکار، بازدهی آن‌ها از این نظر سنجیده می‌شود. برنامه‌ریزی مارکتینگ، همان‌طور که مشاهده می‌شود، درباره فعالیت‌های آینده است و گاهی مدیران مشاهده اهمیت مسائل روز را دشوار می‌پندارند.

مالکیت: این نکته حائز اهمیت است که افرادی که باید یک برنامه را پیاده‌سازی نمایند در توسعه آن نقش دارند.

عاملیت و نمایندگی: به دلیل تقاضای زمان از سوی مدیران برخی از سازمان‌ها تصمیم می‌گیرند که تمرین برنامه‌ریزی مارکتینگ را به یک مدیر خارج خط واگذار نمایند. اغلب چنین افرادی در دفتر اصلی کار می‌کنند و به این شرط استخدام می‌شوند که دارای مدرک MBA یا رشته مشابه باشند. متأسفانه، به دلیل قدرت پایین مدیرانی که به پیاده‌سازی یک برنامه می‌پردازند، این رویکرد به‌ندرت موجب افزایش عملکرد خواهد شد.

ضعف اخلاقی انسان: توسعه‌ یک برنامه‌ مارکتینگ فعالیتی است که توسط انسان‌ها به انجام می‌رسد و انسان‌ها در معرض سوگیری، خوش‌بینی بیش‌ازحد، ناسازگاری، موافقت بی‌علت با همکاران و حمایت بی‌دلیل از افراد قدرتمند قرار دارند. تصمیمات باید مبتنی بر شواهد باشند، نه شخصیت.

ابهام: ازآنجایی‌که مارکتینگ و برنامه‌ریزی حوزه‌های جدیدی برای برخی از مدیران هستند، یک مسئله به ابهام در عبارت‌های مختلف به‌کاررفته مربوط می‌شود که کمبود اطمینان را در فرآیند برنامه‌ریزی حاصل می‌کند.

توجه به مسائل شرکت: همه کارکنان باید به مسائل گسترده‌ی مربوط به برنامه توجه نمایند، به‌طوری‌که در موفقیت آن نقش خواهند داشت (اشتراک دستورات یکسان با سایر کارکنان).

دسترس‌پذیری منابع مناسب: هدایت یک تمرین برنامه‌ریزی مارکتینگ نیازمند منابعی همچون زمان و پول است. این نکته حائز اهمیت است که چنین نیازی درک شود و منابع مناسب برای تمرینات در دسترس قرار گیرند.

تعریف نامناسب هدف‌ها: اهداف تنظیم‌شده برای برنامه‌ی مارکتینگ تعریف‌کننده‌ی فعالیت‌های آتی سازمان هستند؛ بنابراین زمان و تلاش مناسبی باید برای تضمین هم ترازی اهداف تعریف‌شده با اهداف سازمانی صورت پذیرد.

کمبود دقت: فرآیند حسابرسی بنگاه و بازار نیازمند اطلاعات قابل‌ملاحظه‌ای در موسسه و از بازار هستند. کمبود دقت در جمع‌آوری و تحلیل و تفسیر داده‌ها اثربخشی فرآیند برنامه‌ریزی را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. مدیران باید اطلاعات کاملی را برای کاهش ریسک تصمیم‌گیری به دست آورند. همچنین ذکر این نکته ارزشمند است که سیستم‌های مدرن IT و فرایند برنامه‌ریزی، اطلاعات زیادی را حاصل می‌نمایند. عموماً ۲۰ درصد اطلاعات جمع‌آوری‌شده ۸۰ درصد اطلاعات لازم را تأمین می‌کند، به‌طوری‌که گزینش آن‌ها نیز مدنظر خواهد گرفت.

اتصال استراتژی با تاکتیک‌ها: گاهی مدیران با اشتیاق فرآیند برنامه‌ریزی را بررسی کرده و از نیاز به پیاده‌سازی برنامه غافل می‌شوند. این به‌صورت اقدامات ضعیف و واگذاری نامناسب وظایف جلوه می‌کند.

حساسیت محیط: افراد بازاریاب نباید محیط خارجی را با برنامه تطبیق دهند. این تغییرات برای همه موقعیت‌های بازار رایج است و فرآیندهای برنامه مارکتینگ باید با توجه به تغییرات محیط مرور شوند. سازمان‌ها باید نسبت به محیط حساس بوده و انعطاف کامل را برای پاسخگویی به تغییرات، فرصت‌ها و تهدیدها دارا باشند.

انتهای مطلب/